سفالینه های جاده خاکی


سفالینه های جاده کناره ...

یکی از چیزهایی که هر روز در من  آرامش خاطرو نشاط ایجاد می کند پیاده روی در دشت و صحراهای اطراف معین آباداست ،  از خانه ما تا این صحرا ها راه زیادی نیست پنج دقیقه که قدم بزنم به این دشت ها می رسم ، پیاده روی آرام  در دشت  گذشته از سلامتی جسم  روح آدمی را شاد و روحانی تر می کند و آدم در بستر طبیعت ناخواسته به تفکر و تدبر وادار می شود .

اغلب وقتها در این پیاده روی ها به آثاری بر می خورم که  قرنها  از قدمت آنها گذشته  است ، اینها آثار دست پدر بزرگان ما بوده اند کسانی که هر گز آنها را ندیده ایم ولی شاید دوست داشتیم  که اتفاقی باعث می شد تا کمی با آنها زندگی می کردیم ولی فقط  امروز همین سفالینه ها و سیاله ها ی باقی مانده از آنها هستند که  روح من را به روح آنها پیوند میزند و چقدر حرفها که بین من و آنها به واسطه همین سفالینه ها و کاشیها رد و بدل می شود .

در کناره دشت حسن آباد بیدگل یک جاده ساکتی وجود دارد که من به آن می گویم جاده کناره ، ماشین که هیچ  به ندرت موتورهم در آن رفت و آمد می کند ، در فروردین و اردی بهشت مکان خوبی است  برای دوباره به خود آمدن  ، برای دیدار دوباره با خدا و برای گشف هارمونی هایی از موسیقی طبیعت که در بین روزمرگی ها گمش کرده ایم  و برای خواندن غزلی از حافظ و دیوان شمس . 

اغلب در پیاده روی هایم در این جاده به سفالینه های بر می خورم که گاه و بی گاه از زیرسطح خاک سر در آورده اند و من را به سوی خود می خوانند ، در زمستانی که گذشت تعدادی از همین سفالینه ها را جمع کردم و گاهی با دیدن آنها من به اندیشه های تاریخی فرو می روم و درود می فرستم به روح اجدادمان که  سرشار بودند از هنر از فرهنگ و از اصالت .